یاریست در خاطرم... شوریست در سرم ... آتشین سهبا ایست در ساغرم ---ولی در خاطرش نیست یادم--- شاید خیال او همان ستاره ایست که زاده شده از کمند راه شیری وجودم؛ ---یا تلاقی دو صور است در امتداد آسمان زندگیم... یاریست در خاطرم.... سکوت است شلوغی و گرمی بازارم؛--- آه است نوازنده ی تار و تنبور شب نشینی های دل تنهایم؛ ---اشک دیده قطره ی باران است از ابر های بی قرار آسمان وجودم؛ ---دلم خاکستر پایمال شده ی آتش تنهايي است ---وفکرم ماهی رها شده ی سواحل آشفتگی هایم... یاریست در خاطرم... با جشمان جاده های در انتظار وصال هم نگاهم؛-- با شمع ها ی بی پروا در سوختن هم سودایم؛ --چون خاک های رها شده درزیر سم روزگار در فنایم؛ --یاریست در خاطرم.... ولی افسوس کاندر خاطراونیست یادم .............
۱۳۸۸ فروردین ۳, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر