مختصری درباره زندگینامه ایرج میرزا
ایرج میرزا :
ایرج میرزا ملقب به" جلال الممالک " در رمضان 1290 هجری قمری برابر با 1251 هجری در شهر
تبریز به دنیا آمد .
تحصیلات اولیه را نزد معلمی که پدر برایش مشخص کرده بود ، گذراند و آنگاه وارد دارالفنون شد . در
آنجا زبان فرانسه را آموخت و به تحصیل در معانی و منطق پرداخت . در سن 14 سالگی به همت حسنعلی خان گروسی ( امیر نظام ) که در اشعار بسیاری ، ایرج میرزا او را ستوده است و در واقع حق پدری برگردن شاعر دارد ، نزد مسیو " لامـپر " فرانسوی به تکمیل تحصیلات خود پرداخت . و در همین ایام
شعر نیز می سرود .
هنگامی که مدرسه مظفری به ریاست مسیو " لامپر " در تبریز افتتاح شد ، ایرج سمت معاونت وی را بر عهده گرفت و پس از آن به مقام منشی خاص امین الدوله ، که پیشکار آذربایجان بود ، دست یافت و
هنگامی که امین الدوله برای تصدی پست صدارت به تهران آمد ، ایرج نیز همراه او بود .
هنگامیکه قوام السلطنه برای معالجه عازم اروپا شد ایرج نیز همراه او بود واز آنجا با فرهنگ غرب آشنا شد .
در بازگشت به ایران به ریاست گمرکات کردستان منصوب شد وتا وقوع انقلاب مشروطه در آن سمت باقی بود .
پس از آن راهی تهران شد و بعد از مدتی به روسیه و قفقاز مسافرت کرد .
سرانجام ایرج میرزا در 22 اسفند 1304 هجری برابر با 1344 هجری قمری دچار سکته قلبی شد و درگذشت و جسدش را گورستان ظهیر الدوله به خاک سپرده شد .
گروهی بر او ایراد می گرفتند ومی گیرند که شخصیتی ضد مذهب و دین داشت ، در صورتی که در بسیاری
از اشعار او ارادت به ائمه لمس می شود .
گروهی دیگر هم بر نگاه بی پرده او بر موضوعات اجتماعی و نقد مستقیم او که گاهی با کلماتی نه چندان مودب ادا می شد مشکل داشتند .
ایرج میرزا شاعر و شاعر زاده ای است که از خاندان قاجار برآمد ولی هرگز در تنبل خانه و منجلاب شاهزادگان فرو نرفت و به کار و فعالیت پرداخت و با نگاه روشن اش به مسائل روز نه با ستم شاه کوتاه
می امد و نه با فریب و تزویر شیوخ و طلاب و همه اهالی تزویر را به تیغ شعرش به به بوته نقد می کشید .
قضاوت درباره او باید با کمال انصاف صورت پذیرد و باید هموراه شرایط و مکان و زمان ظهور این شاعر را درنظر داشته باشیم و بسی جای مباهات دارد برایمان هنگامی که اشعار انسانی و ملی او را می خوانیم .
او نمونه تجدد طلبی در ایران است و برای رسیدن به هدفش تمامی اصول این کار را برای مردمانش خواستار بود .
در اشعارش وقتی دقیق شویم می بینیم که دانش و اخلاق و آزادی و... را برای مردم سرزمینش خواهان بوده و یکی از افتخارات او همین بس که در هنگامی که در تهران بسر می برد ، با اشعاری که در آزادی حقوق زن و حق انتخاب حجاب برای زنان سرود از طرف زنان مبارز مورد تشویق قرار گرفت و به او هدایایی اهدا کردند .
امیدوارم که به خواندن آثار او پی به وجود گرانمایه و افکارش ببریم ... .
روحش شاد .
بر سر در کاروانسرایی
تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم این خبر را
از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که واشریعتا ، خــلق
روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد
تا سر در آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق
می رفت که مومنین رسیدند
این آب آورد ، آن یکی خاک
یک پیچه ز گل بر او بریدند
ناموس به باد رفته ای را
با یک دو سه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست
رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده ای بود ، خلق وحشی
چون شیر درنده می جهیدند
بی پیچه زن گشاده رو را
پاچین عفاف می دریدند
لب های قشنگ خوشگلش را
مانند نبات می مکیدند
بالجمله تمام مردم شهر
در بحر گناه می تپیدند
درهای بهشت بسته می شد
مردم همه می جهنمیدند
می گشت قیامت آشکارا
یک باره به صور می دمیدند
طیر از و کرات ووحش از جحر
انجم ز سپهر می رمیدند
این است که پیش خالق و خلق
طلاب علوم رو سفیدند
با این علما هنوز مردم
از رونق ملک نا امــیــدنــد ؟ !!
ایرج میرزا :
ایرج میرزا ملقب به" جلال الممالک " در رمضان 1290 هجری قمری برابر با 1251 هجری در شهر
تبریز به دنیا آمد .
تحصیلات اولیه را نزد معلمی که پدر برایش مشخص کرده بود ، گذراند و آنگاه وارد دارالفنون شد . در
آنجا زبان فرانسه را آموخت و به تحصیل در معانی و منطق پرداخت . در سن 14 سالگی به همت حسنعلی خان گروسی ( امیر نظام ) که در اشعار بسیاری ، ایرج میرزا او را ستوده است و در واقع حق پدری برگردن شاعر دارد ، نزد مسیو " لامـپر " فرانسوی به تکمیل تحصیلات خود پرداخت . و در همین ایام
شعر نیز می سرود .
هنگامی که مدرسه مظفری به ریاست مسیو " لامپر " در تبریز افتتاح شد ، ایرج سمت معاونت وی را بر عهده گرفت و پس از آن به مقام منشی خاص امین الدوله ، که پیشکار آذربایجان بود ، دست یافت و
هنگامی که امین الدوله برای تصدی پست صدارت به تهران آمد ، ایرج نیز همراه او بود .
هنگامیکه قوام السلطنه برای معالجه عازم اروپا شد ایرج نیز همراه او بود واز آنجا با فرهنگ غرب آشنا شد .
در بازگشت به ایران به ریاست گمرکات کردستان منصوب شد وتا وقوع انقلاب مشروطه در آن سمت باقی بود .
پس از آن راهی تهران شد و بعد از مدتی به روسیه و قفقاز مسافرت کرد .
سرانجام ایرج میرزا در 22 اسفند 1304 هجری برابر با 1344 هجری قمری دچار سکته قلبی شد و درگذشت و جسدش را گورستان ظهیر الدوله به خاک سپرده شد .
گروهی بر او ایراد می گرفتند ومی گیرند که شخصیتی ضد مذهب و دین داشت ، در صورتی که در بسیاری
از اشعار او ارادت به ائمه لمس می شود .
گروهی دیگر هم بر نگاه بی پرده او بر موضوعات اجتماعی و نقد مستقیم او که گاهی با کلماتی نه چندان مودب ادا می شد مشکل داشتند .
ایرج میرزا شاعر و شاعر زاده ای است که از خاندان قاجار برآمد ولی هرگز در تنبل خانه و منجلاب شاهزادگان فرو نرفت و به کار و فعالیت پرداخت و با نگاه روشن اش به مسائل روز نه با ستم شاه کوتاه
می امد و نه با فریب و تزویر شیوخ و طلاب و همه اهالی تزویر را به تیغ شعرش به به بوته نقد می کشید .
قضاوت درباره او باید با کمال انصاف صورت پذیرد و باید هموراه شرایط و مکان و زمان ظهور این شاعر را درنظر داشته باشیم و بسی جای مباهات دارد برایمان هنگامی که اشعار انسانی و ملی او را می خوانیم .
او نمونه تجدد طلبی در ایران است و برای رسیدن به هدفش تمامی اصول این کار را برای مردمانش خواستار بود .
در اشعارش وقتی دقیق شویم می بینیم که دانش و اخلاق و آزادی و... را برای مردم سرزمینش خواهان بوده و یکی از افتخارات او همین بس که در هنگامی که در تهران بسر می برد ، با اشعاری که در آزادی حقوق زن و حق انتخاب حجاب برای زنان سرود از طرف زنان مبارز مورد تشویق قرار گرفت و به او هدایایی اهدا کردند .
امیدوارم که به خواندن آثار او پی به وجود گرانمایه و افکارش ببریم ... .
روحش شاد .
بر سر در کاروانسرایی
تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم این خبر را
از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که واشریعتا ، خــلق
روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد
تا سر در آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق
می رفت که مومنین رسیدند
این آب آورد ، آن یکی خاک
یک پیچه ز گل بر او بریدند
ناموس به باد رفته ای را
با یک دو سه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست
رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده ای بود ، خلق وحشی
چون شیر درنده می جهیدند
بی پیچه زن گشاده رو را
پاچین عفاف می دریدند
لب های قشنگ خوشگلش را
مانند نبات می مکیدند
بالجمله تمام مردم شهر
در بحر گناه می تپیدند
درهای بهشت بسته می شد
مردم همه می جهنمیدند
می گشت قیامت آشکارا
یک باره به صور می دمیدند
طیر از و کرات ووحش از جحر
انجم ز سپهر می رمیدند
این است که پیش خالق و خلق
طلاب علوم رو سفیدند
با این علما هنوز مردم
از رونق ملک نا امــیــدنــد ؟ !!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر