۱۳۸۸ اردیبهشت ۸, سهشنبه
۱۳۸۸ فروردین ۲۱, جمعه
روح رویایی عشق
روح رويايي عشق، …از بر چرخ بلند...، جلوه اي كرد و گذشت؛… شور در عالم هستي افكند. ..شوق،در قلب زمان موج زنان،… جان ذرّات جهان در هيجان، ...ماه و خورشيد دو چشم، ...ناگهان از دل درياي وجود،… «گوهري كز صدف كون ومكان بيرون بود…». به جهان چهره نمود……. پرتوي طبع بلندش«زتجلي دم زد» ....هر چه معيار سخن بر هم زد ....تا«گشود از رخ انديشه نقاب»، هر چه جز عشق فرو شست به آب! .....شعر شيرينش ،«آتش به همه عالم زد» ....مي چكند از سخنش آب حيات،….. نه غزل« شاخه نبات»! ….چشم جان بين به كف آورده ام،اي چهره ي دوست! ....ديدن جان تودر چهره ي شعر تو نكوست. ....اين چه شعر است كه صد ميكده مستي با اوست! ....مست مستم كن از اين باده به پيغامي چند. ...زان همه «گم شدگان لب دريا » ….به يقين«خامي چند» …«كس بدان منصب عالي نتوانست رسيد،» …«هم مگر پيش نهد لطف شما گامي چند». ....مگرم همت و عشق تو بياموزد راه. …نه تو خود گفتي و شعر تو بر اين گفته گواه….: «بر سر تربت ما چون گذري همت خواه؟» …حافظ از« مادر گيتي » به «چه طالع زاده است» ..طاير گلشن قدس. …«اندرين دامگه حادثه چون افتاده ست»؟ ...من،در اين آيينه ي غيب نما مي نگرم. ...خود از اين طالع فرخنده نشاني داده ست: …«رهرو منزل عشقيم وز سر حد عدم،.. تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايم». …نه همين مقصد خود را ز عدم تا به وجود؛ ...نقش مقصود همه هستي را، ...ز ازل تا به ابد،… عشق مي پندارد. آري آري سخن عشق نشاني دارد.» ….
۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه
نگاه عاشق
من نگاهتو می خواستم که قشنگترین غزل بود ---صحبت از فاجعه عشق با من از روز ازل بود--- من یه عاشق غریبم با دلی خون و شکسته ---اشک من اشک غروب روتن پیچک خسته ---آخ که چشمات چه قشنگ بود با غزلهای نگاهت ---آب میشد دلی که سنگ بود آخ که چشمات چه قشنگ بود ---چه قشنگ بود حرف چشمات با نگاه عاشق من--- کاش میموند همیشه باقی لحظه های با تو بودن---
اشتراک در:
پستها (Atom)